مرداب

نوشته ها و عکس های من

مرداب

نوشته ها و عکس های من

شکایت و تبریک

سلام
یادمه روزی که وبلاگ رو راه انداختم کلی حرف تو دلم بود که می خواستم بنویسم. اما نشد. ولی میگن قلمو هروقت بکشی رو کاغذ مینویسه! (قضیه همون ماهی تازه هست!)
بعضی اوقات این روزگار انقدر عرصه رو برامون تنگ میکنه که خودش هم نمیتونه درستش کنه! یروز شادمون میکنه، یروز اشکمونو در میاره ، یروز انقدر دورمونو شلوغ میکنه که سرگیجه میگیریم، یروز تنها ! ، یروز از زمینو آسمون برامون همه چی میفرسته، یروز مثل طلبکارا حکم تخلیه زندگیمونو میگیره!
اصلا من که نفهمیدم ما آدم هستیم یا عروسک خیمه شب بازی. اصلا این روزگار کیه که به خودش اجازه میده هرکاری که دلش میخاد با ما بکنه؟ ببینم مگه خدا مارو دوست نداره؟ پس چرا هیچی بهش نمیگه؟ ماها هم که ساکت نشستیم اجازه میدیم هر بلایی که خواست سرمون در بیاره، آخه این شد زندگی؟ این که بردگی در خاموشیست!
عجب حرفی زدم، خودم توش موندم! خوب تا کار به جاهای باریک نکشیده تمومش کنم. بریم سمت چیزای خوب خوب! امروز روز ولنتاینه! خیل خوب بابا والنتاین! اصلا هرچی شما میگید بهش! بهرحال بهتون تبریک میگم. امیدوارم در کنار عشقتون شاد باشید. (حد و مرز رو هم رعایت کنید!) .
منم این روز رو به کسی که دوسش دارم تبریک گفتم،فقط امیدوارم پیام تبریکم برسه به دستش!

تا بعد ...